به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز...
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز اگر خداطلبی خدا در اشک یتیمان رفته از یادست خدا در آه غریبان خانه بر بادست اگر خدا خواهی درون بغض زنان غریب جای خداستدل شکسته ی هر بینوا سرای خداست نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب به آسمان بنگر به آسمان که پر از گوهرست دامانشبه کهکشان که ندانی کجاست پایانش رونده ایست خدانام در خم این راه ببین به دیده ی دل به فرق ثابت و سیاره جای پای خداست به من مگو خدا را ندیده ام هرگز دو دیده را بگشا ببین چراغ طلا را که صبح از پس کوهطلای نور به دریا و رود می پاشد بدان پرنده ی رنگین نگر که در دل باغ به برگ برگ درختان سرود می پاشدسرود او همه گلنغمه یی برای خداست در آشیانه ی شب در آستانه ی صبح در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد به گوش باطن من هر صدا صدای خداست به وقت حمله ی بنیاد سوز طوفانها که سرو های کهن به دست باد مهیبی به خاک می افتد در آن دمی که ز بیم غریو رعد به کوههزار صخره به خاک هلاک می افتد به وقت زلزله ها مگو کجاست خدانهیب زلزله حرفی ز خشم های خداست در آن زمان که فتد لرزه به جان زمین و لحظه لحظه غریو شبانه می پیچد به بیشه های عظیم صدای عربده ی رعد با تو می گویدکه آسمان و زمین به زیر سم ستوران بادپای خداستمخواه لب بگشایم که تاب گفتن نیست سکوت من مشکن که در سکوت پر از حیرتم قنای خداستبه ناله های شب آمیز مرغ حق سوگندبه روشنایی زیبای هر فلق سوگندبه سرخ فامی خورشید در شفق سوگندبه گریه سحر بندگان پاک قسم درون مویرگ و موی من هوای خداست**مهدی سهیلی** ****** رویا صالحی******
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز اگر خداطلبی خدا در اشک یتیمان رفته از یادست خدا در آه غریبان خانه بر بادست اگر خدا خواهی درون بغض زنان غریب جای خداستدل شکسته ی هر بینوا سرای خداست نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب به آسمان بنگر به آسمان که پر از گوهرست دامانشبه کهکشان که ندانی کجاست پایانش رونده ایست خدانام در خم این راه ببین به دیده ی دل به فرق ثابت و سیاره جای پای خداست به من مگو خدا را ندیده ام هرگز دو دیده را بگشا ببین چراغ طلا را که صبح از پس کوهطلای نور به دریا و رود می پاشد بدان پرنده ی رنگین نگر که در دل باغ به برگ برگ درختان سرود می پاشدسرود او همه گلنغمه یی برای خداست در آشیانه ی شب در آستانه ی صبح در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد به گوش باطن من هر صدا صدای خداست به وقت حمله ی بنیاد سوز طوفانها که سرو های کهن به دست باد مهیبی به خاک می افتد در آن دمی که ز بیم غریو رعد به کوههزار صخره به خاک هلاک می افتد به وقت زلزله ها مگو کجاست خدانهیب زلزله حرفی ز خشم های خداست در آن زمان که فتد لرزه به جان زمین و لحظه لحظه غریو شبانه می پیچد به بیشه های عظیم صدای عربده ی رعد با تو می گویدکه آسمان و زمین به زیر سم ستوران بادپای خداستمخواه لب بگشایم که تاب گفتن نیست سکوت من مشکن که در سکوت پر از حیرتم قنای خداستبه ناله های شب آمیز مرغ حق سوگندبه روشنایی زیبای هر فلق سوگندبه سرخ فامی خورشید در شفق سوگندبه گریه سحر بندگان پاک قسم درون مویرگ و موی من هوای خداست**مهدی سهیلی**
****** رویا صالحی******
+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 6:53 عصرتوسط soheyl | | نظر
Home E-mail BAHAR 20 Profile Archives
مهر بر لب زده .: شهر عشق :. Sea of Love MOHAMMAD.HAHSEMI86@YAHOO.COM دهاتی مدل لباس،آموزشگاه فاطیما در تمنای وصال روستای کولا دیوان حافظ قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک؟ کل کل خدا کجاست؟
تعداد بازدیدها:
انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس